بازاریابی و تبلیغات

نوشته هایی درباره ی بازاریابی، تبلیغات، برند، رسانه و ارتباطات

بازاریابی و تبلیغات

نوشته هایی درباره ی بازاریابی، تبلیغات، برند، رسانه و ارتباطات

"بعضی از مردم دلشان می خواهد اتفاقی رخ دهد، برخی دیگر آرزوی رخ دادن آن را دارند، و عده ای دیگر کاری می کنند که آن اتفاق رخ دهد."

محسن شیخها، مشاور و مدرس بازاریابی و تبلیغات، متخصص بخش خلاقیت و مدیریت کمپین های تبلیغاتی در واحد ارتباطات بازاریابی شرکت همراه اول، برنامه ریز فعالیت های بازاریابی و تبلیغاتی شرکت ایرتویا (نمایندگی انحصاری تویوتا در ایران)
رزومه من
تماس با من

پیوندها

۵ مطلب با موضوع «مدیریت، منابع انسانی و ...» ثبت شده است

آقای واحد که به مدت 10 سال مدیر عامل شرکت نرم افزاری رادمان بودند، از سمت خود کناره گیری کردند و مطلب بسیار قابل تاملی را در وبلاگ رادمان منتشر کردند. این مطلب که با عنوان "همه اشتباهات من" نوشته شده است با نهایت تواضع به اشتباهات دوران مدیریتی ایشان در شرکت رادمان می پردازد.

از این حرکت زیبا واقعا لذت بردم و امیدوارم همه مدیران ما در پایان دوران مدیریتی خود یک قدم به عقب برگشته و عملکرد خود را متواضعانه و صادقانه ارزیابی کنند. برای آقای واحد آرزوی موفقیت های روز افزون دارم.

 

همه اشتباهات من

 اکنون که به نزدیک به ده سال گذشته نگاه می کنم متوجه می شوم که اشتباهات زیادی در شرکت داری مرتکب شده ام، برخی اشتباه ناچیز بوده اند و اثرات کمی در شرکت به جا گذاشته اند، برخی دیگر اشتباهات بزرگ و مهلکی بوده اند که یا من را دچار دردسر فرآوان کرده اند و یا برای شرکت هزینه های زیادی گذاشته اند. در این نوشته نمی خواهم به همه اشتباهات خودم بپردازم، فقط قصد دارم مهمترین ها را بنویسم، آنهایی که درس برای یاد گرفتن دارند،  شاید به درد دوستانی که قصد شرکت داری دارند بخورد.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۸
محسن شیخها

سال 1973 من مدیر پروژه برنامه ساخت و پرتاب ماهواره هند شدم. هدف ما قرار دادن ماهواره هند در مدار تا سال 1980 بود. به من بودجه و نیروی انسانی لازم داده شد و صراحتاً به من گفته شد که تا سال 1980 باید ماهواره را به فضا پرتاب کنیم. هزاران نفر با هم در تیم های علمی و فنی برای دستیابی به هدف کار می کردند.

ماه آگوست سال 1979، ما اطمینان داشتیم که برای پرتاب آماده هستیم. به عنوان مدیر پروژه، من به مرکز کنترل پرتاب رفتم. چهار دقیقه قبل از پرتاب، کامپیوتر شروع به تست موارد تنظیم شده در چک لیست کرد. یک دقیقه بعد، برنامه کامپیوتری تست را متوقف کرد؛ نمایشگر خبر از اشکال در برخی از مولفه های برنامه می داد. متخصصان همراه من گفتند که جای نگرانی نیست؛ آنان محاسباتی انجام دادند و گفتند که می توانیم ادامه دهیم. بنابراین برنامه کامپیوتری را متوقف کردم و وضعیت را به حالت دستی تغییر دادم و دکمه پرتاب راکت را زدم. در مرحله اول همه چیز خوب کار کرد. در مرحله دوم اشکالی پیش آمد و راکت به جای اینکه به سمت فضا حرکت کند در خلیج بنگال سقوط کرد. این یک شکست بزرگ بود!!

پرتاب ساعت 7 صبح انجام شده بود و رئیس سازمان تحقیقات فضایی هند ساعت 7 و 45 دقیقه صبح یک کنفرانس خبری با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی ترتیب داد و خود پشت تریبون قرار گرفت و گفت که مسئولیت این شکست را به عهده می گیرد. او گفت که تیم تحت رهبری او در این مدت سخت کار کرده اند اما پشتوانه فنی بیشتری نیاز بوده است. او به رسانه ها اطمینان داد که سال بعد یک پرتاب موفق خواهند داشت. من مدیر پروژه بودم و این شکست، به دلیل کوتاهی و اشتباه من بود، اما او به عنوان رئیس سازمان، مسئولیت شکست پرتاب را به عهده گرفته بود.

سال بعد، در جولای 1980، دوباره پرتاب ماهواره را اجرا کردیم و این بار موفق شدیم. مردم همه خوشحال بودند. دوباره یک کنفرانس خبری برگزار شد. رئیس سازمان تحقیقات فضایی من را به کناری کشید و گفت: «امروز تو کنفرانس خبری را برگزار میکنی.»

آن روز یک درس خیلی مهم یاد گرفتم. وقتی خطایی پیش آمد، رهبر سازمان آن را به عهده گرفت. وقتی موفق شدیم، آن را به تیمش نسبت داد. بهترین درس مدیریتی که یاد گرفته بودم از خواندن کتابها بدست نیامده بود بلکه از آن تجربه حاصل شده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۲
محسن شیخها

مطلب جالبی را در وبلاگ آقای پرویز درگی در خصوص تجزیه و تحلیل رزومه های ارسالی به سازمان در فرآیند استخدام خواندم. این نوشته حتماً می تواند برای مدیران و کارشناسان منابع انسانی و امور استخدامی سازمانها و شرکتها مفید واقع شود:

“خانواده TMBA بزرگ‌تر می‌شود” عنوان آگهی شرکت ‌TMBA بود که هفته گذشته در روزنامه همشهری درج شد. سایت‌های کاریابی و روزنامه بازار کار نیز این آگهی را در سایت خود قرار دادند و یا چاپ کردند.

TMBA در سال جدید ناگزیر به توسعه و گسترش بود. دریافت مجوز آموزشگاه بازارسازان از سازمان فنی-‌حرفه‌ای سبب شد تا نیاز داشته باشیم مدیری را برای این آموزشگاه استخدام کنیم. هنوز هم در پی استخدام فردی کاردان و واجد شرایط هستیم. برای سایر دپارتمان‌ها نظیر تحقیقات بازار، استعدادشناسی منابع انسانی شایسته بازاریابی، انتشارات بازاریابی و ...  نیروهای بیشتری می‌خواهیم.

درج و چاپ این آگهی سبب شد تا عملاً با مجموعه وسیعی از رزومه‌ها روبه‌رو شویم. تعداد فراوان و دور از انتظار رزومه‌ها در جای خود، استنباط‌های فراوانی را به ذهن می‌آورد. نخست آنکه پیام انتخاب شده برای آگهی، اثر بخش بوده، دوم آنکه آگهی در محل مناسبی در معرض دید واقع شده و …

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۰:۵۸
محسن شیخها

یکی از شرکت ها برای آموزش تخصصی به نیروهایش از چند شرکت آموزشی درخواست کرده بود که استاد معرفی کنند.
اساتید مختلف ، رزومه های رنگارنگ ، هزینه های متفاوت و ...
انتخاب استاد از بین این همه ، کار سختی بود ولی شرکت ، به سرعت توانست در مرحله اول ، همه اساتید را کنار بزند و فقط دو نفر را برای مرحله بعدی ( انتخاب نهایی ) نگه دارد .

چرا که همه اساتید ، فقط زمان و هزینه پیشنهادی را به همراه رزومه شان ارسال کرده بودند و فقط دو نفر با صرف کمی وقت بیشتر ، طرحی از آنچه باید برای این شرکت مهم باشد را ارائه داده بودند .
فقط دو نفر نسخه آماده نپیچیدند و کمی فکر کرده بودند که این شرکت با این عرض و طول و با این مشخصات ، ممکن است چه نیاز هایی داشته باشد و سپس متناسب با این نیاز ها ، پیشنهاد خاص داده بودند .
من فکر می کنم در همه کار ها هم همینطور است . اگر شما به دکتر بروید و با یک سوال و پاسخ ساده ، دکتر شروع به نوشتن کند ، چندان احساس خوشایندی نخواهید داشت ؛ در عوض در بعضی طب های مکمل که درمانگر سعی در شناخت ریشه بیماری دارد ، همواره شاهد بیماران راضی تری هستیم .

شرکت نیز یک موجود زنده است که به دنیا می آید ، رشد می کند ، با چالش های فراوانی روبرو می شود ، بیمار می شود ، درمان می شود ، از بین می رود و یا ادامه می دهد ...
حال اگر بخواهیم برای شرکت خودمان و یا شرکتی که مشاورش هستیم ، یک نسخه آماده بپیچیم ، چقدر احتمال موفق شدن داریم ؟ چقدر احتمال دارد داروی تجویزی ما که احتمالاً از یک شرکت موفق خارجی کپی کرده ایم ، شرکت ما را به کام مرگ بکشاند ؟

اگر دکتر برای طبابت یک فرد اشتباه عمل کند ، نهایتاً یک خانواده را دچار بحران می کند ولی با طبابت اشتباه برای یک شرکت ، بسته به وسعت شرکت ، با خانواده های زیادی در ارتباطیم و ممکن است صدها نفر را با مشکل جدی مواجه کنیم .
وظیفه همه کسانی که در کسب و کاری مشغولند ، کمتر از پزشکان نیست ، ما مسئول نجات جامعه ایم .
پس بیشتر مراقب سلامتی کسب و کار مان باشیم ... وضعیت واقعی آن را درک کنیم و متناسب با آن نسخه بپیچیم .

منبع: مدیران ایران، شاهین شاکری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۰:۰۹
محسن شیخها

سایت راهکار مدیریت، یک منبع بسیار خوب و پر محتوا برای افرادی است که به گونه ای با مدیریت و مهندسی صنایع سر و کار دارند (شعار این سایت). یکی از بخشهای جالب این سایت بخش "حکایت های مدیریتی" است که مفاهیم تخصصی و کاربردی مدیریت را در قالب داستانهای جالبی بیان می کند.

یادم هست که پاییز امسال حکایت زیر را برای یکی از دوستانم که مدیر عامل یکی از شرکتهای معتبر آی تی است فرستادم (عادت دارم که مطالب مفید را برای دوستانم ایمیل کنم). چند روز پیش که ایشان را دیدم گفت بسیار داستان جالبی برایم فرستادی و می گفت که از این شیوه برای مدیریت برخی از امور خود استفاده می کند. و اما حکایت:

در سال‌های دهه 1980، یک گروه موسیقی که تعدادی زیادی نمایش در سال اجرا می‌کرد، قراردادی با مفاد متعدد تنظیم کرده بود و برای عقد قرارداد با سالن‌های نمایش از آن استفاده می‌کرد. در این قرارداد تمام جزئیات تکنیکی برق، تجهیزات صحنه نمایش و غیره قید شده بود و سالن‌دار موظف بود طبق قرارداد همه آنها را به صورت خواسته شده به گروه موسیقی ارائه دهد. در بین مفاد قرارداد، یک ماده گنجانده شده بود و در آن خواسته شده بود یک کاسه اسمارتیزهای رنگی در اتاق پشت صحنه ارائه شود که در آن اسمارتیز قهوه‌ای وجود نداشته باشد. در آن زمان این قرارداد با این تفصیل و این ماده غیرمعمول باعث خنده و مسخره در بین جامعه موسیقی شده بود.

رهبر این گروه موسیقی در زندگی‌نامه خود در این مورد هم صحبت کرده است. او می‌گوید: در چند اجرا، مشکلات فنی خطرات جدی برای همکارانم به وجود آورده بود و نزدیک بود کل برنامه نمایش خراب شود. تصمیم گرفتیم این ماده را به قرارداد اضافه کنیم. من نمی‌توانستم در هر اجرا چند ساعت وقت بگذارم و مثلاً میزان آمپر برق موردنیاز را در هر پریز برق چک کنم. بنابراین وقتی می‌خواستیم کارمان را در یک سالن شروع کنیم به اتاق پشت صحنه می‌رفتم و ظرف اسمارتیز را چک می‌کردم. اگر ظرف وجود نداشت یا در آن اسمارتیز قهوه‌ای بود، احتمال بروز خطای فنی می‌دادم و از سالن‌دار می‌خواستم کلیه تجهیزات را دوباره مطابق با قرارداد چک کند. به عبارت دیگر، به این روش متوجه می‌شدم که سالن‌دار همه مفاد قرارداد را به دقت نخوانده است.

مانند رهبر این گروه موسیقی، ما هم وقت و توان کافی برای بررسی همه وجوه کسب و کارمان را نداریم. اما اگر کمی زرنگی به خرج دهیم، نیازی به بررسی همه جزئیات نخواهد بود. چه خوب می‌شود اگر سیستم‌های کاری و سازمانی‌مان پیش از بروز مشکلات، خود آنها را اعلام کنند. اگر چه این تفکر شاید خیال‌پردازانه باشد اما این گروه موسیقی به آن دست یافته است. اسمارتیزهای قهوه‌ای در کسب و کار شما چیست؟

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۰۹
محسن شیخها